-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آرشیو جدید وبلاگ ها و مطالب :
(وبلاگ های فرهنگی تبیان نتشهرگلشن موسیه باد)
ردیف مسابقات و جوایز بازی و سرگرمی
ردیف فروشگاه های اینترنتی آلبوم
---------------------------------------------------------------------------------------
داستان زندگی حضرت فاطمه علیها السلام
--------------------------------------------------------------------------------
مصرف چای/ جلد اول / صفحه ( ٧۶ )
صفحه ( ١٠١ ) جایگزین ترشیجات و تنقلات
--------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------
جلد اول کتاب
صفحات 33 تا 111
-----------------------------------------------------------------------------------------
اصول مهم پیشگیری از بیماری ها
صفحات 33 و 34
----------------------------------------------------------------------------------
مزاج های گوناگون مواد غذائی
ومراحل پاکسازی بدن
47 دستورطب سنتی
صفحات 38 تا 75
----------------------------------------------------------------------------------
جایگزین مواد غذائی ممنوعه
صفحات 75 تا 111
----------------------------------------------------------------------------------
1- کرفس(چووه) صخری(کوهی)
2- پودنه(پونه)کوهی 3- تلخ بیان(تلخه)
4 - خار زن بابا- بادآورد- چرچه- کنگرخر- شکاع- چرخه- شوکه البیضاء
5 - سیاهدانهشونیز( سیهدانه- حبة السودا- سیاه دانه- شونوز- بوغنج)
مشک طرامشیر ( گل ارونه)
مشکطرامشیر[1] بهتر آن بود که با سرخى و زردى زند،
و قوّت و مزاجشبپودنه ى کوهى نزدیک است،
لیک از او لطیفتر است و او دارویى بزرگ است حیض آوردن را
و کودک از شکم بیاوردن را، و رطوبتهاى غلیظ لزج را که اندر
سینه بود بآسانى براندازد و او گرم است و خشک اندر
درجه ى دوم، و بهتر هندى بود.[2]
[1] ( 4)- بکسر میم و کاف و فتح طاء و میم دوم،
حرف آخرش مطابق ضبط مآخذ دیگر عین است
(مشک طرامشیع) و در این کتاب در همه جا براء
نوشته شده و بهر صورت لغتى نبطى و بقولى پهلوى است
و آن قسمى از پودنه ى کوهى است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار ؛ متن ؛ ص371
مشک
طرامشیرMos ?k (Mes ?k) -tar mas ?ir
(لا)Origanum
eictamnus (فر)Dictame
de Crete مشک طرامشیر بهتر آن بوذکى با سرخى و زردى
زند ... و او داروى بزرکست.
الابنیه
(بهم 316، زل 239)
این
لغت را بیشتر با عین در آخر یعنى مشکطرامشیع نوشتهاند. به صورتهاى مسک طرامشیر و
مسکطرا مشیع نیز ضبط
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار، متن، ص: 372
کردهاند چنانکه بیاید. در
متن عربى الصیدنه مشکطرامشیر و طرامشیع مشکطرامشیع و در ترجمه صیدنه مشکطر او
مشکطرامشیع نوشتهاند: مشکطرامشیر و یقال طرامشیع ... و مشکطرامشیع (الصیدنه، ب
121). در ترجمه صیدنه ذیل «مشک طرا» چنین آمده است: مشک طرا بعضى او را مشکطرامشیع
گویند ...
اطباء
پارسى او را مشک طرامشیر گویند.
بولس گوید نوعى از او آن است که او را مشک طرامشیع کاذب گویند و نوعى دیگر از او رومى است و او شکوفهایست که بوى او به بوى کندر ماند و گویند نبات مشکطرا در نیشابور هست و به نبات کتان ماند و بار او شبیه جوزکتان باشد و شکوفه او مشکطر است ... محمد زکریا گوید مشکطرا نباتى است که شاخهاى او چون خشک شود به شاخهاى شاه سپرم ماند ... و مشکطرا نوعى است از نبات مرو (ترجمه صیدنه، ب 117). مشکطرا- مشیع گرم و خشک است (اغراض، 625). در هدایة المتعلمین نیز کرارا نام مشک طرامشیع آمده است (ر ک: همان کتاب، فهرست داروها). قسمى از پودنه و قوىتر از اقسام آن است
برگش انبوه و بزرگتر از برگ پودنه برى و با خشونت
و مایل به استداره و چون گوسفند از او بخورد
شیر او به رنگ خون شود
(تحفه، 247). مشکطرامشیع ... اسم نبطى است و فهلوى نیز گفتهاند و به- شیرازى رنک گویند. قسمى از پودنه جبلى است ... (مخزن). مسکطرامشیر و یقال مسکطرامشیع و هو ایضا مسک- البر و هو نوع من الفوذنجات ... و بالیونانیه دیقطمنون (شرح اسماء، م 242). این نامها همه معرب واژه فارسى مشک طرامشیرMus ?k -tirams ?ir است که از راه سریانى وارد عربى شده است معادل آن کلمه یونانىDictamnon است. این گیاه از گیاهان منطقه مدیترانه است که گاه در باغها نیز کشت مىشود (مایرهوف، م 242). گیاهى است از تیره نعناعیان که خودرو است و آن را ریحان الارضى و دیقطامون نیز گویند، مشکطرامشیع، (فرهنگ معین). در اینکه جزء اول کلمه یعنى مشک (مسک عربى) است گویا نباید تردید کرد و ازاینرو بنده نیز به پیروى از رسم الخط «نس» «مشک» را جدا از «طرامشیر» نوشتهام اما معنى طرامشیر اعم از آنکه فارسى باشد یا عربى روشن نیست و مایرهوف و استاد معین چیزى در این باره ضمن مطالبى که نقل شد ننوشته اند.[1]
[1] امیرى، منوچهر، فرهنگ داروها و واژه هاى دشوار، 1جلد، بنیاد فرهنگ ایران -
تهران، چاپ: اول، 1353 ه.ش.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار ؛ متن ؛ ص370
مسک(Mesk)
(لا)Muscus (فر)Musc مسک کرمست و خشک اندر
درجه سیم. کرمى دار را زوذ سربدر دارذ.
الابنیه
(بهم 326، زل 257)
معرب
مشک و هروى در جاهاى دیگر از جمله در ذیل ماده «رامک» مشک نوشته است. شرح مسک در
ترجمه صیدنه چنین است: در لغت عرب معروف است و مسک بوى خوش را گویند و در عرب در
اصل به تحریک سین بوده است ...
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار، متن، ص: 371
فادة المسک عرب نافه مشک را
گویند و او در لغت عرب معروف است و گفتهاند که فادة المسک نافه مشک تبت است و او
حیوانى است در نواحى تبت و به هیأت خرد باشد (ترجمه صیدنه، ب 116).
مشک
گرم و خشک است (اغراض، 606).
خون
منجمدى است که از حیوانى کوچکتر از آهو و در بلاد چین و هند و ترک حاصل مىشود او
را آهوى چینى نامند دستهاى او کوتاهتر از پا و دو دندان پیش او کج به طرف زمین و
شاخ او منحنى و سفید و دراز بحدى که به- دنباله او رسد و در آن سوراخها که
استنشاق باو کند و مسک چهار قسم مىباشد (تحفه، 245). در فرهنگ معین ذیل مشک چنین
آمده است: مشکmesk Mosk سانسکریتMuska مصغرMus موش، یونانىMoskos لاتینىMus -cus معرب آن مسک. مادهایست
معطر مأخوذ از کیسهاى مشکین به اندازه تخم مرغ یا نارنجى کوچک مستقر در زیر پوست
شکم و مجاور عضو تناسلى جنس نر از آهوى ختایى (آهوى ختن، عربى غزال المسک- انگلیسى(Muskdeer .
مشک تازه در موقع ترشح، مادهایست روغنى و بسیار معطر و به رنگ شکلات و لزج مىباشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است و رنگش قهوهاى تیره مایل به سیاه و طعم آن کمى تلخ است و بوئى تند دارد. در تجارت بدو صورت عرضه مىشود. یکى مشکى که در کیسه مشک (نافه، به فرانسه(Vessie de mu -se است، یعنى مشکى است که از نافه خارج نشده و پس از شکار و ذبح آهوى ختنى نافه آن را با مشک محتویش به- بازار عرضه مىکنند و دیگر مشکى است که از نافه خارج شده و کموبیش امکان دارد با مواد خارجى آمیخته باشد. مشک در عطرسازى بکار مىرود. چون اصل آن در سانسکریت و یونانى و لاتینى به ضم میم است پس این تلفظ صحیح است. از سوى دیگر چون در سریانى مسکه و در عربى مسک به کسر اول است پس به کسر هم صحیح مىباشد چنانکه در فارسى، در نسبت به مشک «مشکى» و «مشکین» به کسر تلفظ شود.[1]
[1] امیرى، منوچهر، فرهنگ داروها و واژه هاى دشوار، 1جلد، بنیاد فرهنگ ایران -
تهران، چاپ: اول، 1353 ه.ش.